اوج نهایت!!!!

سلام

ممنون از نظرهاتون

امروز می خوام درباره یه راه شاد بودن با شما صحبت کنم .

هر کدوم از ما تو زندگیمون از یه رشته یا یه موضوع خوشمون میاد . مثلا خیلیها عاشق معماریند خیلیها عاشق کامپیوتر خیلیها عاشق نقاشی و خیلیها هم مثل من عاشق متافیزیک و خیلی چیزای دیگه

شاید هم داریم تو این رشته ها زندگیمونو می گذرونیم و اونا رو کار می کنیم .یکی نقاش میشه یکی برنامه نویس یکی نوازنده یکی شاعریکی نویسنده یکی معلم و بازم مثل من محصل و مدرس متافیزیک ...امروز گیر دادم از خودم تعریف کنم!!!!!

و بیشترینمون رسیدن به حد بالای رشتمونو بهترین لحظات و اوج آرزوهای خودمون میدونیم . حالا با سعی و تلاش به اون نقطه آرزوهامون میرسیم یه مدتم خوشحالیم اما بعدش می بینیم نه ! این اونی که می خواستیم نیست یا بعضی ها هم هست اما بازم احساس کمبود می کنند و نمی دونند چرا

می دونید چرا؟؟

چون ما اونو هدف زندگی خودمون قرار دادیم و رسیدن به اون نقطه رو غایت خوشبختیمون . در حالی که اینجوری نیست و همه اینا زیباییهایی هست برای رسیدن به هدف اصلی که رسیدن به خدا هست

به قول همون روحانیه تو مارمولک اینا راههای رسیدن به خدا هست عزیز دل برادر!!!

اگر ما هر چیزی رو برای شناخت بیشتر دنیای خدا و زیباییهای اون دنبال کنیم می بینیم که حتی تو رده های پایین اونم زندگی همراه با اون رشته برامون لذت بخشه و همش سعی می کنیم به رده های بالای اون برسیم تا خدا رو بیشتر بشناسیم .

پس سعی کن علاقمندیاتو راه رسیدن به حق قرار بدی نه هدف خودت چون اونجوری هدف اصلی رو فراموش می کنی

 

اینم یه جمله دیگه از کتاب حکایت دولت و فرزانگی

"همواره به خاطر بیاور که در اوجی معین دیگر ابری نیست.اگر زندگیت ابری است به این دلیل است که روحت آنقدر که باید بالا نرفته است. "

راستی من کم کم دارم میرم دانشگاه . دانشگاه فنی بندر عباس . اگر دیگه نتونستم آپ کنم شرمنده . حالا که نه یه یک ماه دیگه  

خوش باشید

خوندن نوشته های همکارم تو وبلاگ من از تو شادترم رو یادتون نره

یا علی

چرا شاد نیستیم

سلام

 امیدوارم که حالتون خوب باشه و شاد باشید

امروز می خوام درباره یک دلیل شاد نبودن صحبت کنم  و پست بعدی که خیلی طولانی نمیشه یکی دیگه از راههای شاد بودن.

شاید خیلی کم به این موضوعی که می خوام بگم فکر کرده باشید اما الان فرصت خوبی هست که به اون فکر کنید .

یه کودک چهار پنج ساله همیشه آرزو داره هفت سالش بشه که بتونه بره مدرسه ودبستان.این کودک وقتی به دبستان می رسد در حسرت رسیدن به دوره راهنمایی هست.همین نوجوان در دوره راهنمایی آرزوی رسیدن به دوران دبیرستان رو داره و وقتی به سن جوانی و دبیرستان رسید آرزوی رفتن به دانشگاه را در سر می پرورنه .بعد از ورود او به دانشگاه در آرزوی داشتن کاری خوب زندگیشو سر می کنه وقتی او صاحب کار مورد علاقه اش شد آرزوی ازدواج و تشکیل خونواده رو داره و بعد از ازدواج دغدغه فرزندار شدن و بعد از فرزند دار شدن استرس بزرگ و خوب تربیت شدن فرزندانش را دارد و به همین صورت تا پیری و زمانی که مرگ فرا می رسه .

واقعا ببینید ما هر کدوممون چند بار به آرزوی هایی که داشتیم رسیدیم اما اصلا اونو حس نکردیم و از اون بخاطر آینده رد شدیم . تا زمانی که ما نتونیم تو حال زندگی کنیم همیشه استرس آینده رو داریم و همین جلوی شادیمونو می گیره . چرا ما نباید برای موفقیتامون جشن بگیریم .

متاسفانه خیلی از ما یاد نگرفتیم با حال زندگی کنیم و همیشه در حسرت گذشته و استرس آینده هستیم .

درسته می گن باید از گذشته درس گرفت درسته می گن برای آینده باید برنامه ریزی کرد ولی آخه همه زندگی که درس گرفتن از گذشته و برنامه ریزی برای آینده نیست .

 

 حال را دریابید .

 

در ضمن یه پست قشنگ تو وبلاگ من از تو شادترم نوشته شده حتما برید بخونید وبلاگ تو لینکام هست

 

 

 

 

 

خودت از همه بهتری کسی رو برای خودت بت نکن

سلام

شرمنده از اینکه دیر کردم از کسایی هم که دفعه قبل نظر داده بودند خیلی خیلی ممنون

البته نظرات کم بود و یه خورده داشت دستمو برای نوشتن بقیه وبلاگ سست می کرد اما من برای دل خودم می نویسم

هیچ وقت دنبال شادی نباشید همیشه کاری کنید که شادی دنبال شما باشه و شما شادی رو بیافرینید حتی اگر واقعا روحیه شادی ندارید این کار بر عکس مفهومی که داره خیلی راحته و کافی تو گفتگوتون با یه نفر دنبال نکات شاد بگردید و با گفتن اونا یا تغییر دادن یه کلمه لحظه شادی رو درست کنید حتی اگر اون شادی خیلی طول نکشه ولی در ذهن طرف مقابلتون اثر خیلی خوبی میزاره و باعث میشه شما برای حداقل نیم ساعت فکر کنید که آدم با مزه و شیرین سخنی و بذله گویی هستید و دیگران از مصاحبت با شما لذت می برند که واقعا هم همینجور شخصیتی دارید وگرنه همون کارو هم نمیتونستید بکنید .

خوب امروز چند جمله دیگه از کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر رو می گم نظرتون رو بگید سر جدتون

زندگی دقیقا به ما همان چیزی را می دهد که می خواهیم . پس نخستین کاری که باید کرد این است که دقیقا آنچه را که می خواهی در خواست کنی . اگر تقاضای تو مبهم باشد آنچه را که بدست می آوری همانقدر درهم و برهم خواهد بود . اگر حداقل را بخواهی حداقل را به دست خواهی آورد .

سالم و شاد باشید

یا حق